"تهران زیربال فرشتگان" را می توان در زمره آثار رئالیستی شاعرانه با زیر ساخت های سمبولیک مورد ارزیابی قرارداد .
"تهران زیربال فرشتگان" را می توان در زمره آثار رئالیستی شاعرانه با زیر ساخت های سمبولیک مورد ارزیابی قرارداد .
مهر:
"صمد چینی قفروشان"
مدرس تئاتر و عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران
"تهران زیربال فرشتگان" را می توان در زمره آثار رئالیستی شاعرانه با زیر ساخت های سمبولیک مورد ارزیابی قرارداد .
دراین نمایش درحوزه روساخت با مقطع خاصی اززندگی یک خانواده وبا ویژگی های شخصیتی ، روحی وروانی وکیفیت مناسبات میان اعضای آن آشنا می شویم ودرحوزه زیرساخت با الگوی نمادین فشرده وموجزی ازیک جامعه بزرگترکه بنیان های رئالیستی وارجاعی داستان را تشکیل می دهند . جنبه های سه گانه سبک شناختی این " نمایش " ازعنوان " نمایشنامه " که ترکیبی است ازیک تعبیرشاعرانه ( زیربال فرشتگان ) یک دال نمادین ( تهران ) ویک مدلول بیرونی ، عینی و واقعی یعنی " شهرتهران" آغازمی شود وپس ازعبورازاسامی شخصیت های داستان درسرتاسر" نمایش " گسترش می یابد . " نمایشنامه " درچهارپرده طراحی شده که سرآغازپرده های اول تا سوم آن سه نمایشنامه رادیویی بسیارکوتاه تعبیه شده است که به صورت " ضبط شده ازقبل " برفرازصحنه پیش ازهرپرده پخش می شوند .
از ویژگی های عمده این " نمایش " ریتم مناسب وتعلیق قوی جاری درپس ساختارسیروقایع آن است که ازآغازتا پایان پرده سوم تمام توجه مخاطب را به خود جلب می کند تعلیقی که ازیکسو ریشه درابهام وایهام شاعرانه جاری درپس روابط اشخاص ویژگی های شخصیتی آن ها وحجم عظیم بحران های ارتباطی ومسایل اجتماعی وخانوادگی این جمع کوچک دارد که به تدریج وازپس یک تکنیک دقیق تاخیروتعویق دراماتیک آشکارمی شود وازطرف دیگرریشه درویژگی سمبولیستی عناصرداستان وساختار" نمایش " دارد که طی پرده های اول تا سوم ، ذهن را برای یافتن ارجاعات بیرونی ومعانی مورد نظر، درگیرومشغول می کند . این ویژگی درکنارساختارترکیبی رادیویی - صحنه ای " نمایش " که یکی قوای تخیلی - تصوری ودیگری قوه تفکرومنطق مخاطب را فرا می خواند ، تجربه تماشای پرده ای اول تا سوم را به تجربه ای لذت بخش بدل می سازد تجربه ای که ازپرده دوم به بعد به دلیل جنبه های بیش ازحد اغراق شده " شرایط مفروض " ، " نمایش " وفقدان قطب بندی های جدی دراماتیک ونیزوابستگی بیش ازاندازه روایت به توصیف وشرح " کنش پیش آغازین " به تدریج با احساسی ازتکرارو زیاده روی درطراحی وعرضه اطلاعات همراه می گردد که ضمن کاستن ازبارمشارکت مخاطب ، ازبارلذت دراماتیکی تجربه آن نیزمی کاهد. نمایش درحالی آغازمی شود که آقای " فتوت" پدرخانواده فرزندان خود را برای یک تصمیم گیری حیاتی درباره همسرش " مهتاج " به باغ خانوادگی فراخوانده است . " اسفندیار" فرزند سوم فتوت ، ازیک بیماری مرموز! روانی - جسمی رنج می برد ودرانتظارمرگ است وبه همین دلیل نیزشخصیتی به شدت وابسته ونیازمند محبت ودرعین حال حساس وشاعرمسلک وذهنی مرگ اندیش دارد اوبه گونه ای بیمارگون خویشتن را مستحق دریافت جوایزبزرگ ادبی تلقی می کند که ازبد حادثه فرصت کارازاودریغ شده است . تضاد اسفندیاروخواهرکوچکش " پریسا " که ضمنا یکی ازعوامل مهم پیش برنده داستان وتشدید کننده تعلیق نمایش است ریشه درمسئله ای اخلاقی دارد " پریسا " که اسفندیار او را " نکره " (Nakare) خطاب می کند یک همجنس بازاست وبه همین دلیل نیزازدانشگاه اخراج شده است با وجود این اما تنها پریساست که خویشتن را وقف نگهداری ازجسم نیمه جان مادرکرده است که ماههاست گرفتار نوعی زندگی گیاهی است کوشش که بیشتربه دست آویزی برای فرارازخویشتن ومستمسکی برای فراموشی رنج ها شباهت دارد . مهتاج پس ازیک دوره طولانی بیماری روحی که حاصل ازدواجی ناخواسته بافتوت بوده است به مرگ مغزی گرفتارشده است وماههاست به کمک سرم واکسیژن یک زندگی گیاهی را ازسرمی گذارند و " پریسا " یگانه حامی وپرستاراست . " ارسلان " برادربزرگترکه سال ها درجبهه های جنگ ، به دین ومیهن خویش خدمت کرده است اکنون سرخورده وتنها راننده کامیون است . همسرارسلان که دردوران حضوراودرجبهه ها با استفاده ازفرصت دررشته مهندسی وارد دانشگاه شده ، پس ازاخذ مدارک اورا ترک کرده وحالا ارسلان ، زندگی درجاده ها ومعاشرت با " شوفرجماعت " را به زندگی درشهرومطالبه حقوق وسهم خواهی ازحکومت ترجیح داده است ونفرآخراین خانواده عجیب وپرمسئله " پریما " خواهربزرگ تراست که یک حقوق دان فراری ازدست قانون است اوبه جرم قتل همسروفرزندانش ( با اسلحه گرم ) تحت تعقیب است واکنون سرگردان وهرزه ، روزگارمی گذارند نمایش های رادیویی آغازسه پرده نمایش نیزتصویرگرزندگی امروز" پریما " ست که بطورعمده حاوی گفت وگوهای اوبا مردانی است که پناهگاه اودربرابرقانون محسوب می شوند ( واقعیتی که ازنیمه دوم برمخاطب آشکارمی گردد ) .
آقای فتوت که گویا درگذشته ( به گفته پریسا ) مردی خوش گذاران وبی بند وباربوده ودرطول زندگی مشترکش با مهتاج همواره عشق ومحبتش مورد بی مهری ونفرت قرارگرفته است ، اکنون خواهان قطع روند پرستاری ازمهتاج است تا به رنج ها ودردهای او( وخود نیز) پایان دهد . درحقیقت هدف اوازاین فراخوان خانوادگی ، رهاسازی جسم بی جان مهتاج ازدستان پریسا بوده است که به گونه ای بیمارگون سعی درتداوم بخشی به حیات گیاهی مادرداردتلاشی که درپس آن میل واشتیاق بیمارگون پریسا به فراراززندگی ورویارویی با حقایق آن نهفته است .فتوت به گونه ای منطقی اکنون والبته پس ازسالها کم توجه ای می کوشد اعضاء خانواده را ازطریق تلطیف فضای پرنفرت وکینه ای که درآن تنفس می کنند وبه دورهم جمع کند وبه پراکندگی هایی که بخشی ازآن محصول جهان بینی وزندگی بی بند وبارخود اوبوده است وبخش دیگرش حاصل نفرت وعدم تمکین خودخواهانه مهتاج پایان ببخشد . آخرین وجالب توجه ترین فرد مرتبط با این خانواده " چموش " خدمتکاروباغ بان است که حساسیتی بیمارگون به سگ ها دارد. وحشت خرافی ونفرت مهارناشدنی " چموش " نسبت به سگ ها که گویا ازسوی نیروهای فوق طبیعی وظیفه ای " تابو" شکنانه به آن محول شده است وحشت ونفرتی نمادین است . اگرحرمت گذاری به جسد مرده را همچون یک " تابو" امری تخطی ناپذیرتلقی کنیم واگردرخت را طبق اساطیرنماد زندگی یا جهان تصورنمائیم . آنگاه معنای عمل " چموش " آشکارمی گردد . درجایی چموش درگفت وگوبا اسفندیارخبراز واقعه " هولناک " بیرون کشیده شدن اجساد چند جوان را زیرخاک توسط سگ ها می دهد :" من می گم سگ شومه ، .... مرده ازگوردرمی یارن ... همین پریروزا ..... دوتا جنازه کشیدن بیرون ... دوتاجون .... اینا سگ نیستن ... ابالیس ان ... " ودرجایی دیگر: " حیوون نجسی سگ ، خانم... نجس ! .... جنازه بیرون می کشن ازخاک تواین برف وسرما ... نمی دونم چرا هی دوروبراین خونه می پلکن ... بادگنگ جلوشون می ایستم ....خیال جمع خانم ! " ودرجایی دیگرآشکارا ازوجود اجساد درزیردرختان باغ ونگرانی اش ازبیرون کشیده شدن آن ها توسط سگ ها خبرمی دهد .
" درخت " ازکهن ترین سمبول ها ونمادهاست وازجمله نمادهای جهانی محسوب می شود که درهمه فرهنگ ها به یک نسبت نماد زندگی است . " چموش " که اتفاقا نام بامسمایی نیزدارد ، همان نیروی چموش فرهنگی است که دیرپایی وسخت جانی سنت های کهن نتیجه عمل واراده او است اشتیاق آئینی وعادت شده اوبه نگهبانی ازحرمت " تابو" ها تا هرکجا که نفوذ " تابو" گسترش یابد ، رسوخ می کند حتی اگرریشه های " درختان " گورستان مردگان شود ! ودراین شرایط ازهیچ نیرویی جزنیروی درونی خویش فرمان نمی برد.
نمادهای درخت ، باغ ، سگ ( درمفهوم ابالیس ) ، جاده ، مرگ ، مادرو واژه های گورستان ، اجساد مردگان ، جنون ، ترس ، نفرت ، دیوانگی ،قتل ، فرزند کشی ، زندگی گیاهی ، واسامی نمادین ، فتوت ، پریسا ، اسفندیار، ارسلان ، بارها به کرات دراین نمایش تکرارمی شود . خانه فتوت ، نماد جامعه است مهتاج نماد وطن ، آدم ها هم جنبه نمادین دارند وهم معروف گروه های اجتماعی مختلف اند ونویسنده با ذکردقیق تاریخ اززبان اسفندیارعملا بروجه سمبلیک و وجوه نشانه ای اثرتاکید می گذارد .
" نمایش " با حضورپرجنجال وپرازنفرت های متقابل پریسا واسفندیاروآن دونسبت به فتوت وتلاش های پدربرای برقراری آرامش وصلح میان اعضاء خانواده که شرح مفصل وقایع ومسایل گذشته خانواده رادرپی دارد آغازمی شود با ورود ناگهانی ارسلان درپرده سوم ادامه می یابد ودرپرده چهارم با خود کشی پریسا که ازاتخاذ تصمیم نهایی درباره " مرگ کامل " مهتاج خبرمی دهد ، غیاب ارسلان وغیبت غیرقابل توجیه فتوت وحضورناگهانی پریما ( پوشیده برجامه ای سیاه ) وتک جمله او: " همیشه دیررسیدم ... همیشه !" که ارجاع به هیچ معنای تازه ای چه درباره خود اووچه درباره مفاهیم " نمایش " نمی دهد به پایان می رسد . این جمله غیرضرورمی خواهد پریما را عامل مهم وکارسازدرروند شکل گیری مفاهیم " نمایش " وانمود سازد که درعمل چنین نبوده وجزوسیله ای برای تاکید بروضعیت نمادین خانواده فتوت درکنارسایرعناصر، محسوب نمی شود . پایان بخش پرده چهارم صحنه " هبوط " فرشته بالدارسیاه پوشی است که به نماد مرگ مهتاج پشت پیانومی نشیند . ازآنجا که مهتاج پیش ازورود به خانه فتوت ، پیانومی نواخته است ، تردید نباید کرد که با این حضورعملا مرگ اودرارتباط با کلیت نمادین اثر، ازبارنشانه ای تازه ای برخوردارمی شود وحامل معنا ومفهومی فرامتنی می گردد که با معنای نمادین مورد نظرمتن درطول " نمایش " ناسازگاراست هرچند درمورد صلاحیت روح مهتاج درتبدیل شدن به فرشته ای بالدارنیز، طبق مفاهیم متن جای تردید جدی وجود دارد . با توجه به آنچه گفته آمد چه درباره " فرشته مرگ " وچه درخصوص سایرموارد نظیرغالب بودن وجه توصیفی - روایی بروجه درام شناختی ، فقدان تضاد وتقابل وکشمکش دراماتیک و وابستگی عمل نمایشی به محاورات جدلی ودرآمیختگی عناصررئالیستی - نمادین با عناصرساختاری درام های سمبولیستی وبی پاسخ ماندن بسیاری ازسئوالات متن نظیر:
1- چه عواملی رفتاروشخصیت ویژه " پریسا " را توجیه یا زمینه سازی می کند ؟
2- کدام عوامل یا داده های متنی و زمینه های درام شناختی آوارگی ارسلان وسرخوردگی های اورا توضیح می دهد ؟
3- عوامل دخیل دربیماری اسفندیارکدام اند وچه کسی مسئول این وضعیت است ؟
4- کدام عامل ازعوامل درام ، زمینه سازرفتارپریما با همسروفرزندش بوده است و اساسا مسئول عمل جنایت باراودرچارچوب عوامل طرح شده درداستان چه چیزیا چه کسی است ؟
5- کدام یک ازداده های متن بررجحان مسئولیت فتوت درقیاس با مهتاج گواهی می دهد ؟
6- معنای غیبت ناگهانی فتوت درپایان نمایش چیست ؟
7- خود کشی پریسا برچه مفهومی فراترازخود ارجاع می دهد ؟
و....
" تهران زیربال فرشتگان " داستانی خوش پرداخت وبد پایان جلوه می کند که تا دست یابی به یک هویت دراماتیک ونمایشی معین راه طولانی درپیش دارد .
متن ازسویی گرایش جدی سمبولیستی دارد وازسوی دیگرقادرنیست خود را ازمحدوده های رئالیسم فرا برد بعلاوه تسلط ذهنیت رادیویی برتخیل صحنه ای نیزیکی دیگرازعوامل بی ثباتی ساختاری آن است . تکیه گاه این مدعا صرفا آگاهی داشتن ازسابقه موفق چندین ساله نویسنده کارگردان نمایش " نادربرهانی مرند " درتئاتررادیویی نیست بلکه تجلیل عینی واقعیت های متنی واجرایی اثروبرجستگی عنصرکلمه وکارکرد توصیفی آن در" تهران زیربال فرشتگان " است . درحالی که نمایش صحنه ای به نمادها یا آیکون های تصویری وابسته است . نمایش رادیویی بیشترمتکی به رمزها وکدهای کلامی است . بعلاوه میزان کاربرد توصیف درنمایش رادیویی بیشترازعمل است که ویژگی تئاترصحنه است . ازسوی دیگرنقش وکارکرد تخیل درارتباط با تئاتررادیویی بسیاربیشتراست . یعنی تئاتررادیویی به مراتب بیشترازتئاترصحنه ای تخیل مخاطب را برمی انگیزد . دررادیو به دلیل عدم دخالت تصویرکه عملا درتئاترصحنه ای شنیدن کامل کلمات وگفتارها را دچاراختلال می کند ، ازگفتاروکلمات بسیاربیشتروجدی تربرای انتقال مفاهیم استفاده می شود ودرحقیقت کلمات ورمزهای کلامی هستند که قراراست تصویرکاملی را ازاشخاص ومفاهیم نمایش منفعل کنند ،به همین دلیل است که در" تهران زیربال فرشتگان " اسفندیاربه خواندن قطعات شاعرانه وتک گویی های بیمارگون خود تاکید بسیاردارد واتفاقا شنیده شدن همین تک گویی ها وگفتارهای شاعرانه برای درک وضعیت اسفندیارودرک دنیایی که درام سعی درتصویرکردن آن دارد بسیارمهم هستند واین درحالی است که دراجرای صحنه ای به دلیل مزاحمت سایرعناصردیداری دقیقا همین جملات وکلمات اسفندیاراست که قادربه جلب توجه مخاطب نیست واصطلاحا درفضای نمایش هرزمی روند . " ارسلان " هیچ ویژگی تصویری ندارد واصطلاحا فاقد رمزبصری ویژه ای است وبه همین دلیل است که وجود یا عدم وجودش درصحنه بی تاثیرباقی می ماند.
ازآغازتا پایان نمایش هیچ عمل نمایشی یا دراماتیک اتفاق نمی افتد وبرعکس تماشاگرجزشنیدن توصیفات این وآن درباره آن یا این شاهد هیچ حرکت یا عملی نیست . دنیای " چموش " دنیای غریب وفوق العاده تصویری وخوفناک است . این جهان ویژه دررمزها وکدهای کلامی خاص اونهفته است که نمایش صحنه ای قادربه انتقال کامل آن ها نیست مگرآنکه به ترفندها وابزارهای بصری دیگری متوسل شود اما همین صدا ورمزهای کلامی دررادیو ازقدرت تاثیرگذاری وتخیلی فوق العاده ای برخوردارمی شود که درصورت انتقال کامل آن ها ، امکان بیشتری برای درک مفاهیم اثرفراهم می گردد . همین مسئله درمورد حضور"پریما " هم صادق است . نمایش های رادیویی تصویرمتکثری را ازاودراذهان مخاطبان ایجاد کرده است . اما حضورناگهانی درهیئت " یگانه " عملا درتضاد با تصاویرپیشین قرارمی گیرد وبا ماهیت تقلیل گرای خود مخاطب را دچارآشفتگی تخیلی می کند .